کد مطلب:106476 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

خطبه 091-پس از کشته شدن عثمان











[صفحه 806]

شرح خطبه در خصوص بیعت از سخنان آن حضرت (ع) است كه پیش از بیعت كردن مردم با آن بزرگوار بعد از كشته شدن عثمان بیان فرموده است. مرا وانهید و دیگری را بخلافت بردارید، زیرا ما نگران حادثه ای هستیم كه دارای رنگهای گوناگون است (اگر حكومت را چنان كه شما متقاضی هستید. بپذیرم هر روز باید با گروهی بجنگم) پس اگر من خلافت را بپذیرم، دلها بر آن نپاید و عقلها بر آن استوار نماند، كران تا كران جهان تاریك و راه روشن ناپیداست. (رهبران حكومت پیش از من در امر دیانت اخلال كردند و اسلام را بدین روز سیاه نشاندند) باید توجه داشته باشید كه اگر من خلافت بر شما را بپذیرم (گوش به سخن كسی نمی دهم و از ملامت، ملامت گران باك نخواهم داشت) آن را كه صلاح بدانم بر شما فرمانروا می كنم. ولی اگر مرا بحال خود رها كنید، مثل شما یكفرد به حساب می آیم و شاید هم نسبت به خلیفه ای كه شما انتخاب كنید مطیع و فرمانبردارتر باشم. من اگر وزیر شما باشم بهتر از آن است كه امیر شما باشم. از محتوای سخن امام (ع) در این خطبه چنین استفاده می شود، كه برای ایجاد علاقه در هر امر مطلوبی لازم است كه دشواری و منعی بوجود آید، تا قدرش بخوبی دانسته شود. فلسفه و

حكمت این امر این است، كه اگر كسی چیزی را به اصرار بخواهد و از آن باز داشته شود، در به دست آوردن آن حرص می ورزد. طبیعت انسان چنین است كه نسبت به امور ممنوعه حرص دارد. و از آنچه سریع به دست آورد، بزودی متنفر می شود. امام (ع) با عدم پذیرش خلافت در آغاز رغبت و میل آنها را شدیدا برانگیخت تا در قبول خلافت اصرار بورزند. زیرا انتقال خلافت به امام (ع) بعد از دگرگونیهایی بود كه در دستورات دینی پدید آمده بود و قتل عثمان اتفاق افتاد و مردم بر ریختن خون او جرات یافتند در زمینه این حوادث و تحولات، نیاز بود كه روحیه مردم را تقویت و آنها را بر قواعد حق و دستورات الهی تشویق كند تا رغبت و میل آنها را بر خلافت خویش بیش از پیش فزونی بخشد. با توجه به وضع موجود و عاقبت نگری لازم، فرمود: دعونی و التمسوا غیری مرا رها كنید و دیگری را برای این امر بجویید. مگر نمی بیند كه پس از انكار قبول خلافت امام (ع) آنها را توجه می دهد كه: فرا روی ما حوادث گوناگون و مشكلی قرار دارد. مقصود حضرت از تذكر مشكلات آینده، جلوگیری از اشكال تراشی است تا وحدت كلمه پیدا كرده برخی از آنها موجب پایداری دیگران گردند و در نهایت صلاح پذیر و آماده رویارویی پیشامدها

ی سخت و دشوار آینده باشند. علت نپذیرفتن خلافت، حوادث ناگوار آینده و پیمان شكنی بعضی از عناصر نامطلوب بود كه در آغاز خلافت اصرار فراوانی بر قبول حكومت امام (ع) داشتند. مانند طلحه و زبیر نظر به مشكلات و حوادث آینده بود كه فرمود: به پیشواز اموری می رویم كه چهره ها و رنگهای گوناگونی دارد، بدان هیبت و صلابت كه دلها تحمل صبر بر آن امور را ندارند و خردها نه تنها پذیرای آنها نیستند، بلكه از قبول آن امور به دلیل مخالفت با شریعت و نظام هستی ابا و انكار دارند. امور آینده ای كه امام (ع) بر آنها واقف و آگاه بود، اختلاف مردم و تحلیلهای نادرست و شبهات بیهوده و باطلی بود كه بعدها تحقق پذیرفت مانند تهمتهایی كه معاویه و مردم بصره بر آن حضرت زدند و او را متهم به قتل عثمان كردند و یا خوارج او را متهم به قبول حكمیت در جنگ صفین كردند. چهره ها و رنگهای مختلفی كه در عبارت حضرت آمده است استعاره بالكنایه از همین اتهامات می باشد. قوله علیه السلام: و ان الافاق قد اغامت والمحجه قد تنكرت ابرهای تیره ظلم و جهل اطراف بلاد و دلها را فرو پوشانده و نادانی مردم شریعت را منكر گردیده است امام (ع) در عبارت فوق لفظ غیم را برای فروپوشی آفاق و كرانه

دلها استعاره به كار برده و كنایه از این است كه تاریكهای ستمگری و نادانی دلها را در جهت فساد و تباهی دگرگون كرده است. وجه شباهت این است، چنان كه از ابر و رعد و برق چیزی جز نزول باران انتظار نیست از دلهای تاریك ستمگران چیزی جز شر و فساد انتظار نمی رود. عبارت محجه اشاره به آشكار بودن راه شریعت و انكار آن به دلیل نادانی مردم و عدم رفتار به احكام آن می باشد. قوله علیه السلام: و اعلموا الی قوله عتب العاتب. پس از آن كه امام (ع) قبول خلافت را رد كرد و صداقت آنها را در تمایل بخلافت خویش دانست شرایطی برای قبول خلافت بیان كرد و نحوه برخورد خود با مسائل اجتماعی و یا كیفیت عمل خود را به اجمال توضیح داد و به آنها فهماند كه در صورت پذیرش خلافت جز آنچه از شریعت می داند در كار خلافت توصیه كسی را قبول نمی كند، و سخن كسی را كه به خواهش هوای نفس و مخالف شریعت گفته شود نمی پذیرد، و به تهدید و ارعاب كسی كه فزون طلب و یا ناراضی باشد درباره امری كه بیقین مخالف شریعت است ترتیب اثر نمی دهد، زیرا ناحق گو و تهدید كننده بر خدا افترا بسته و خدا را در حقیقت تهدید كرده است. در حقیقت امام (ع) به آنچه وعده كرده بود وفا كرد. بزودی و به تفصیل

در داستان برادرش عقیل توضیح خواهیم داد. كه چگونه وقتی عقیل از آن حضرت تقاضای یك صاع گندم یا جو اضافی كرد آهنی را داغ كرده و به دست عقیل داد. و عقیل از سوز دست فریادی برآورد. امام (ع) خطاب به عقیل فرمود: گریه گنندگان بحالت گریه كنند آیا از گرمای آهنی كه انسانی ببازیچه داغ كرده است فریاد برمی آوری؟ چگونه من از آتشی كه خداوند با خشمش برافروخته است فریاد برنیاورم ؟.... لفظ ركوب در عبارت امام استعاره از استواری حضرت بر امور یقینی و علمی خود می باشد. قوله علیه السلام: و آن تركتمونی الی آخره... یعنی اگر مرا به خودم واگذارید و قبول خلافت را از من نخواهید، در فرمانبرداری امیری كه انتخاب كنید همچون یكی از شما نه، بلكه شاید فرمانبردارتر از شما نسبت به آن امیر خواهم بود. اظهار اطاعت امام (ع) از خلیفه ای كه آنها انتخاب می كردند به دین دلیل بود كه امام (ع) وجوب اطاعت از پیشوا را از دیگران بهتر می دانست. در این كه امام (ع) فرمود شاید فرمانبردارتر باشم بدین لحاظ است كه اگر به فرض آنها امیری برای خود انتخاب می كردند و آن امیر بر خلاف فرمان خدا عمل می كرد امام (ع) در برابر چنین امیری فرمانبردارتر از آنها نبود كه بماند مخالفت ه

م می كرد، پس چون احتمال اینكه آنها امیری انتخاب می كردند و او موافق یا مخالف فرامین الهی عمل می كرد بوده است، بكار بردن كلمه شاید بجا و مناسب بوده است. كلمه واو در كلام امام (ع) كه فرمود و انا به معنای حال و كلمه و زیرا و امیرا حال هستند. عمل كننده در این دو حال فعلی است كه جار و مجرورها بدان متعلق هستند. یعنی فعل كنت معنای كلام چنین است: در حالی كه من وزیر شما باشم از اینكه فرمانروا و امیر، برای شما باشم بهتر است. مقصود امام (ع) از وزیر، معنای لغوی، یعنی كمك كار و پشتیبان می باشد. كه بار سنگین مشورت را بدوش دارد. روشن است كه امام (ع) همواره وزیر مسلمین و معاضد و پشتیبان آنها بود. خیریت امیر نبودن امام (ع) برای مسلمانها سهولت كار آنها در امر دنیا بوده است. چه اگر آن حضرت خلیفه می بود آنها را بر اموری كه بر خلاف طبع و میل شان بود مانند پیكار در راه خدا و صبر و استعانت وا می داشت بعلاوه بیت المال را بطور مساوی بین مستمندان تقسیم می كرد، چنان كه انجام داد و آنها را از چیزهایی كه مختصر منعی در شریعت داشت باز می داشت و این همه بظاهر خیر آنها نبود و آنها را بمخالفت وامی داشت چنان كه واداشت. اما اگر وزیر می بود این

مشكلات نبود، چون وزیر وظیفه ای جز مشورت و رای زنی شایسته و كمك در جنگ ندارد. و هرگاه مسئول را نتواند بر كار نیك الزام كند بر خلاف نظر او رای می دهد. البته این خیریت ما در آغاز كه خلافت را رد نمود مطرح كرد، زیرا جمله اگر فرمانم را اجابت كنید برای به طمع انداختن مردم بر اجابت و پذیرش آورده شده است.


صفحه 806.